کد مطلب:161316 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:143

علم امام حسین نسبت به واقعه ی کربلا چگونه بوده است
علم امام حسین علیه السلام به شهادت خود و اصحابشان چگونه بوده است؟ آیا اصلا علمی داشته اند؟ اگر داشته اند، علم اجمالی بوده یا تفصیلی؟

پاسخ:

بطور قطع، امام حسین علیه السلام با توجه به علم امامتشان، به شهادت خود و یارانشان و نیز به اسارت درآمدن اهل بیت علیهم السلام واقف بوده اند. همچنین علم آن حضرت به این وقایع تفصیلی بوده و از جزئیات واقعه نیز مطلع بودند. حتی اگر علم امامت را هم نادیده بگیریم، اخباری كه از زمان ولادت ایشان توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اطرافیان داده می شد، ایشان را نسبت به ماجراهایی كه پیش خواهد آمد، آگاه كرده بود. همچنین سخنان علی بن ابیطالب علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام در خصوص واقعه عاشورا، مؤید این نظر است. هر چند خبری كه آنها می دادند، تفصیلی و از جزئیات نبود، اما بطور قطع علم تفصیلی بدان واقعه داشتند و اگر نیازی بود، بطور حتم بیان می كردند.

روایات بسیاری وجود دارد كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از شهادت امام حسین علیه السلام خبر داده بودند. علامه ی امینی بخشی از این نقلها را در كتاب «سیرتنا و سنتنا» فراهم آورده اند. كتابهای اهل سنت نیز مملو از این اخبار و آثار است. علاوه بر این روایات كه خود جنبه ی


تاریخی دارد، اخباری نقل شده كه بصراحت یا اشارت وقوع حادثه ی كربلا را قبل از اتفاق افتادن آن، خبر داده است. این اخبار در كتب تاریخی نقل شده است كه بخشی از آنها را ذیلا نقل می كنیم:

1 - عبدالله بن عباس نقل می كند: هنگامی كه امام حسین علیه السلام عازم عراق بود، به دیدنش رفتم و به او گفتم، ای فرزند رسول خدا! تو را بخدا سوگند می دهم كه به عراق نروی و از ا ین سفر درگذری. امام فرمود: «ای پسر عباس! مگر نمی دانی كه خاك عراق جایگاه شهادت اصحاب باوفای من است؟ گفتم: این خبر از كجا به شما رسیده است؟ فرمود: «این رازی است كه من از آن آگاهی دارم و علمی است كه به من عطا شده است» [1] .

2 - بیهقی در تاریخ خود نقل كرده كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امام حسین علیه السلام فرمود: «از برای تو در بهشت درجه ای است كه جز به شهادت به آن نمی رسی». بنابراین امام حسین علیه السلام هنگامی كه سپاه دشمن برای جنگ با آن حضرت تجهیز شدند، می دانست كه كشته می شود. از این جهت به صبر كوشید و هرگز بی تابی و ناشكیبایی نكرد تا توفیق شهادت نصیبش شد. بهترین و والاترین درودها بر او باد. [2] .

3 - علامه ی مجلسی رضی الله عنه می گوید: امام علیه السلام هنگامی كه عزم حركت از مدینه نمود، ام سلمه نزد امام آمد و گفت: ای فرزندم! با رفتن خود بسوی عراق، مرا اندوهناك مساز؛ بدرستی كه از جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم كه می گفت: «فرزندم حسین در عراق و زمینی كه آن را كربلا می نامند، كشته خواهد شد». امام حسین علیه السلام در جواب فرمود: «ای مادر! بخدا سوگند كه من از سرانجام این كار به نیكی آگاهم، ولی چاره ای جز ادامه ی این راه - جهت احیای سیره ی جدم - ندارم. بخدا سوگند! می دانم در چه روزی و در كجا كشته خواهم شد و باز می دانم نام آن كسی كه مرا خواهد كشت و می دانم مكانی را كه مرا در آن بخاك خواهند سپرد و حتی می دانم چه كسانی از اهل بیت و شیعیانم با من كشته خواهند شد. و اگر در تو اشتیاقی هست كه این منظره را تماشا كنی، پس ببین!» كه امام با


دست مبارك خود به طرف كربلا اشاره كرده و ام سلمه بی تابی اش بیشتر شد و با گریه و زاری او را به خدای بزرگ سپرد. [3] .

4 - روایت شده كه امام حسین علیه السلام چون به كربلا رسید، از اسم آن مكان سؤال كرد. به ایشان گفته شد كه این وادی كربلا نام دارد. حضرت فرمود: «كرب و بلا است. وقتی با پدرم به صفین می رفتیم، به این مكان رسیدیم. پدرم ایستاد و از اسم این زمین پرسید. [4] در پاسخش گفتند: كربلا. پدرم فرمود: اینجا خوابگاه شتران آنان و اینجا محل خون آنان است. و هنگامی كه اطرافیان از معنای این جمله پرسش كردند، فرمود: همینجا عده ای از آل محمد فرودخواهند آمد». [5] .

5 - امام حسین علیه السلام در جواب عبدالله بن زبیر فرمود: «بخدا سوگند كه اگر من در سوراخی پنهان شوم، آنها مرا بیرون كشند و به كشتن من فرمان دهند. بخدا سوگند آنها ستمی را بر من روا خواهند داشت، همانگونه كه قوم یهود در روز شنبه در نافرمانی و طغیان كوشیدند». [6] .

6 - روایت كرده اند كه امام حسین علیه السلام بارها می فرمود: «بخدا سوگند كه این گروه - بنی امیه - مرا رها نمی كنند تا آنكه خونم از رگهای بریده جاری گردد و بعد از آن، خداوند


كسی - حجاج بن یوسف ثقفی - را بر آنها مسلط خواهد كرد كه خوارشان گرداند». [7] . [8] .


7 - ابراهیم بن سعید كه از همراهان زهیر بن قین بود، زمانی كه در میان راه به یاران امام حسین علیه السلام پیوست، شنید كه امام حسین علیه السلام به زهیر بن قین می گوید: «ای زهیر! من از محل شهادتم آگاهم». سپس به سر مبارك خود اشاره كرد و فرمود: «این را زحر بن قیس به شام نزد یزید خواهد برد به امید آنكه جایزه ای بگیرد، ولی یزید به او چیزی نخواهد داد». [9] .

8 - امام حسین علیه السلام، روز عاشورا به خواهرش فرمود: «ای خواهر! دیشب جدم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، پدرم علی علیه السلام، مادرم فاطمه علیهاالسلام و برادرم حسن علیه السلام را در خواب دیدم كه می گفتند تو به زودی به سوی ما خواهی آمد. ای خواهر! بدون شك و به خدا قسم كه وقت آن نزدیك است». [10] .

این نكته را نیز باید توجه داشت كه خواب دیدن آن حضرت، مؤید قیام و نهضتش بود؛ نه علت قیام.

خریدن اراضی كربلا در روز سوم محرم توسط امام حسین علیه السلام [11] و خبر دادن از شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام در شب عاشورا [12] و مواردی از این قبیل كه در تاریخ ذكر شده است، از جمله دلایلی است كه می توان در خصوص احاطه ی علم امام نسبت به وقوع حادثه ی كربلا بدان استدلال كرد.



[1] دلائل الامامة، ص 74.

[2] مقتل الحسين خوارزمي، ص 170.

[3] بحارالأنوار، ج 44، ص 332.

[4] اگر گفته شود؛ كه امام علم داشتند، پس چرا از نام اين محل سؤال كردند؟ در پاسخ مي گوييم: امام در مواقع ضروري از علم الهي خود استفاده مي كردند. در حقيقت علم غيب امام، در صورتي براي امام حاصل مي شود كه امام از خداوند آن را بخواهد، كه به مجرد درخواست، اين علم به آن حضرت داده خواهد شد. اما اينكه در همه جا چنين رفتاري داشته باشند، اينگونه نبود و از راه طبيعي، بر احوالات افراد و اماكن و وقايع احاطه مي يافتند. البته امامان حق استفاده از علم غيب و دعاي مستجاب در امور شخصي را نداشتند، چرا كه در اينصورت ديگر نمي توانستند براي ما الگو باشند؛ لذا اينگونه سؤال كردن از اطرافيان به همين خاطر بوده است.

[5] اخبار الطول، ص 253.

[6] كامل ابن اثير ج 4، ص 38.

[7] كامل ابن اثير ج 4، ص 39.

[8] كه چنين هم شد؛ همانگونه كه امام عليه السلام فرمود، پس از جريان عاشورا، مردم كوفه بجز يك دوران موقت، روي خوشي و آرامش نديدند؛ زيرا بلافاصله گروهي از مردم اين شهر تحت عنوان توابين قيام كردند و پس از مدتي، جريان خروج مختار پيش آمد. كه همه اين جريانات با قتل و خونريزي همراه بود و موجب اضطراب مردم كوفه و در نهايت به مجازات كساني كه در كربلا بودند، منجر گرديد. اين اضطراب ها در طول تاريخ خلافت بني اميه و قسمت مهمي از تاريخ خلافت عباسيان در عراق و مركز آن كوفه، استمرار داشته است كه امام فرمود: «لا ترض الولاة عنهم ابدا».

ولي بدترين دوراني كه بر مردم كوفه گذشت و تلخترين روزهايي كه تاريخ كوفه بخود ديد، عبارت است از دوران بيست ساله اي كه حجاج بن يوسف ثقفي، فرمانرواي عراق و قسمتي از ايران گرديد. در دوران حكومتش - سالهاي 75 تا 95 قمري - مردم عراق بخصوص مردم كوفه را تحت فشار قرار داد و آنچنان در دل آنها رعب و وحشت ايجاد كرد كه تاريخ عراق بدتر از آن بخود نديده است.

چون حجاج بن يوسف به فرمانروايي عراق منصوب و به كوفه - مقر حكومتش - وارد شد، در اولين سخنراني اش كه توأم با تهديد و ارعاب و بدون ذكر بسم الله بود، قيافه ي خونخوار خويش را نشان داد و گفت: «اي مردم عراق! اي اهل شقاق و نفاق و صاحبان بدترين صفات؛ بخدا سوگند من در ميان شما گردنهايي برافراشته و سرهايي كه هنگام درو كردنش فرارسيده است، زياد مي بينم و اين كاري است كه از من ساخته است» (مروج الذهب ج 3، ص 134 - كامل ابن اثير ج 4، ص 34).

آنگاه دستور داد كه بايد همه ي شما در بيرون شهر اجتماع كنيد و به ياري «مهلب» كه در بصره با مخالفان حكومت درگير است، بشتابيد و هر كس از اين فرمان خودداري كند، گردنش را خواهم زد و خانه اش را ويران خواهم نمود. روز سوم كه خود حجاج ناظر حركت مردم كوفه بسوي بصره بود، پيرمردي از سران قبائل كوفه بنام «عمير بن ضابي» به نزد وي آمد و گفت: بعلت پيري مرا از حضور در اين جنگ معاف بدار. هنوز كلام پيرمرد تمام نشده بود كه حجاج دستور داد گردن او را زدند و ثروتش را مصادره كردند. با ديدن اين فشارها، مردم كوفه چنان شتابان به خارج از شهر روانه بودند كه چندين نفر از بالاي پل به داخل فرات افتاده و غرق شدند. (مروج الذهب ج 3، ص 137).

وي در يك روز جمعه در ماه رمضان به مسجد جامع بصره آمد و هفتاد هزار نفر را يكجا از دم تيغ گذراند. (الامامة و السياسة ج 2، ص 32).

بنا به نقل مورخان، حجاج كه پس از 20 سال امارت از دنيا رفت، آمار كساني كه به دست وي در اين مدت - بجز جنگها به قتل رسيده بودند، به 120000 نفر مي رسيد، به هنگام مرگ وي، 50000 نفر مرد و 30000 نفر زن در زندانهاي وي وجود داشتند كه 16000 تن از زنان برهنه بودند! نقل است كه حجاج زن و مرد را در يك محل زنداني مي كرد و زندانهاي وي سقف نداشت تا زندانيان از تابش آفتاب در تابستان و رسيدن بادها و باران و سرماي سوزان در زمستان در امن نباشند. (مروج الذهب ج 3، ص 137).

[9] دلائل الامامة، ص 74.

[10] الفتوح ج 5، ص 175.

[11] مجمع البحرين ج 5، ص 465.

[12] نفس المهموم، ص 230.